نیم سال ِ سرد

ساخت وبلاگ

از اون گروه از آدما که برای دعای بارش باران به تپه ها می رن فقط اونها که چتر با خودشون بردن به کاری که می کنن ایمان دارن.

من چتر باهامه! شما هم؟

نیم سال ِ سرد...
ما را در سایت نیم سال ِ سرد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sahraaee بازدید : 20 تاريخ : جمعه 31 شهريور 1402 ساعت: 19:20

دوشنبه خواب دیدم یه سری گربه چاق و غریبه توی حیاطمونن. یکیشون رو پاهاش ایستاده بود و دستاش رو برده بود بالا و اداهایی در آورد. تعبیرش رو سرچ کردم تعابیر خوب و بد بسیار بود و گرچه من خوبشو در نظر گرفته بودم اما تعبیر بدش این بود که دوست یا دوستانی در اطرافتون هستن که قصد تخریب شما و دو به هم زنی دارند (بدش رو گفتم چون مرتبطه با فرداش ـسه شنبه ـ که الان می نویسم).سه شنبه برام اتفاقاتی افتاده بود که به لحاظ روحی ظرفیت پایینی برای مواجهه باهاش داشتم. ماجرا این بود که با پارتنری که در یک ماه اخیر دوره تئاتر باهاش کار می کردم رفتار بسیار غیر حرفه ای و خودخواهانه و رندانه ای دیدم که نه بر پایه انسانیت نه اخلاق می شد تعریف بشه و نه کار حرفه ای و اصول همکاری و اتحاد و همفکری گروهی! و من که خالصانه و صادقانه پیش می رفتم و اون آدم رو هم این طور فرض کرده بوم برام شوک بدی بود که همکارم همراهم همگروهم بخواد برای یه سری انتظارات واهی قصد دو به هم زنی داشته باشه که با این کار به مرتبه نازل یک «خودشیرین» بسیار مظلوم نما نائل بیاد! {لا اقل پیش من! و تمامی رفتارش ابدا نیاز به قضاوت بدبینانه یا خوش بینانه من نداشت پر واضح و مبرهن چنین کرد و فقط من نبودم که به این موضوع پیبرده باشه بلکه دیگرانی هم متوجه شدن و از من دلجویی کردن و ناراحت شدن برای این شوک که حتا خودشون هم درصدی باهاش مواجه شدن چون اون فرد بسیار جور دیگه ای به نظر میومد! گرچه من قصد مطلقا سیاه تلقی کردن این فرد به طور کامل رو ندارم و قطعا او هم در وجوهی از زندگیش دختر روشنی باید باشه اما در مورد تجربه ای که باهاش داشتم متاسفانه به بخش تاریک شخصیتش برخوردم}. دارم فکر می کنم افسوس من از او روز نشون می ده که او تا حد زیادی موفق شده چون نیم سال ِ سرد...ادامه مطلب
ما را در سایت نیم سال ِ سرد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sahraaee بازدید : 20 تاريخ : سه شنبه 7 شهريور 1402 ساعت: 15:16

دوشنبه خواب دیدم یه سری گربه چاق و غریبه توی حیاطمونن. یکیشون رو پاهاش ایستاده بود و دستاش رو برده بود بالا و اداهایی در آورد. تعبیرش رو سرچ کردم تعابیر خوب و بد بسیار بود و گرچه من خوبشو در نظر گرفته بودم اما تعبیر بدش این بود که دوست یا دوستانی در اطرافتون هستن که قصد تخریب شما و دو به هم زنی دارند (بدش رو گفتم چون مرتبطه با فرداش ـسه شنبه ـ که الان می نویسم).سه شنبه برام اتفاقاتی افتاده بود که به لحاظ روحی ظرفیت پایینی برای مواجهه باهاش داشتم. ماجرا این بود که با پارتنری که در یک ماه اخیر دوره تئاتر باهاش کار می کردم رفتار بسیار غیر حرفه ای و خودخواهانه و رندانه ای دیدم که نه بر پایه انسانیت نه اخلاق می شد تعریف بشه و نه کار حرفه ای و اصول همکاری و اتحاد و همفکری گروهی! و من که خالصانه و صادقانه پیش می رفتم و اون آدم رو هم این طور فرض کرده بوم برام شوک بدی بود که همکارم همراهم همگروهم بخواد برای یه سری انتظارات واهی قصد دو به هم زنی داشته باشه که با این کار به مرتبه نازل یک «خودشیرین» بسیار مظلوم نما نائل بیاد! {لا اقل پیش من! و تمامی رفتارش ابدا نیاز به قضاوت بدبینانه یا خوش بینانه من نداشت پر واضح و مبرهن چنین کرد و فقط من نبودم که به این موضوع پیبرده باشه بلکه دیگرانی هم متوجه شدن و از من دلجویی کردن و ناراحت شدن برای این شوک که حتا خودشون هم درصدی باهاش مواجه شدن چون اون فرد بسیار جور دیگه ای به نظر میومد! گرچه من قصد مطلقا سیاه تلقی کردن این فرد به طور کامل رو ندارم و قطعا او هم در وجوهی از زندگیش دختر روشنی باید باشه اما در مورد تجربه ای که باهاش داشتم متاسفانه به بخش تاریک شخصیتش برخوردم}. دارم فکر می کنم افسوس من از او روز نشون می ده که او تا حد زیادی موفق شده چون نیم سال ِ سرد...ادامه مطلب
ما را در سایت نیم سال ِ سرد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sahraaee بازدید : 24 تاريخ : شنبه 28 مرداد 1402 ساعت: 12:17

علی! علی عزیز! رفیق فوق العاده! شاعر و نویسنده ی پیش رو! چقدر درد کشیدی رفیقم از تنها بودنت در این جهان. دلم برات تنگ می شه. باورم نمی شه. نه باورم نمی شه. علی داستان هات شعرهات خودت رو کم میاره دنیا! نباس به این زودی پر می کشیدی رفیقم. تو باید داستان هامو بخونی باید اون نقاشی ای که دوسش داشتی رو ازم بگیری و توی خونه ت آویزون کنی می خواستی پشتم باشی که داستان هامو چاپ که رفیق! علی تو خیلی عزیزی رفیق من حالم بده بد تر از بد. یعنی حدس نمی زدی که چه قد پر پر شیم از رفتنت. اینجا همیشه جای نگاهت کامنت هات وجودت حضورت خالی می مونه . همیشه رفیق نویسنده و حمایتگر منی. کسی که بی هیچ دلیل و هیچ نفعی از روی محبت و عشق سرشارش همیشه تشویقم کرد همیشه حمایتم کرد. از وقتی یه جوونک بودم بهم شور و عشق و مهر داد تا بیشتر و بیشتر و بیشتر بنویسم. رفیق فوق العاده من رفیق فوق العاده ی من رفیق فوق العاده ی من.یه لیست از کتاب های علی کریمی کلایه ی همیشه عزیز و ماندگار مون براتون می ذارم علی عزیز رو همیشه بخونین و بدونی که اون یه نابغه بود توی ادبیات یه عشق بود توی رفاقت یه جواهر بود توی انسانیت. رفیق من رفیق من رفیق من...کنسرت خیس (برای اسم این کتاب چقدر با هم حرف زدیم. می دونین این اسم اولین داستانی بود که تو وبلاگش خوندم و بهش پیشنهاد دادم و علی این داستانش رو هم خیلی دوست داشت و اسم کتابش رو علی نازنینم گذاشت کنسرت خیس)یک شناسنامه دو قبرگوسفند زنده موجود استخانه ای که وسط اتوبان استنه طبقه زیر زمینهر قدر نوار شادتر غمگین تربعد از جهنم رفته بودم به جهنم. علی رفتارهاو خوبیاش خیلی زلال بود شبیه فرشته ها... ولی نه مثل فرشته ها بال داشت نه مثل آدما کلک بلد بود خیلی غریب بود .کاش من دوزار معرفتم بیشتر ک نیم سال ِ سرد...ادامه مطلب
ما را در سایت نیم سال ِ سرد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sahraaee بازدید : 25 تاريخ : دوشنبه 16 مرداد 1402 ساعت: 15:50

یه حفره سیاه، تاریک و عمیق رو حس می کنم وقتی به مرگ علی کریمی کلایه فکر می کنم. من پیش از این هم از مرگ همین اندازه ـیا حتا بیشترـ ترس داشتم. مواجهه من با مرگ هر کدام از عزیزانم منو پیر و پیرتر کرد. مادرم همیشه می گفت پیر در لغت به معنی کسی نیست که فقط سن دار تر شده بلکه به معنی آدم با تجربه و آگاه و عمیق هم می تونه باشه. من هر بار با زخم های عمیق و دردناک توی دلم می مردم و دوباره زنده می شدم و چشم هام رو روی اونچه که عاشقم و دارم بازتر می کردم. کاش همه زیبای های زندگیامون پر برکت تر و موندگار تر بشه. آرش بنده بهمن که خبر فوت علی رو بهم داد بهم گفت باید مواظب خودمون باشیم که دیگران و به این درد نرسونیم. گفت باید مواظب خودمون و همدیگه و ادبیات باشیم. راست می گفت علی هم مواظب ادبیات بود. اون قرار بود کتاب داستانم رو با برش و اعتباری که داره بی هزینه چاپ کنه. تقریبا دو سال می شه (یا شاید کمتر) از اون روز که من و علی داشتیم تلفنی حرف می زدیم و من توی حیاط بودم و علی حرف از حال روحیش زد از نا امیدیش از زندگی از اینکه زندگی رو با خوبیاش و بدیاش به امثال من می خواد بسپره که به نظرش قابلیم و من بهش گفتم که چرا متوجه این همه خوب بودن خودش نیست... قبل تر از این مکالمه فک کنم توی عید همون سال ازم قول گرفت داستان هامو براش بفرستم چاپ کنه اما من همیشه در حال وسواس برای این کار بودم علی خیلی از کارام تعریف می کرد از لطفش بود و می خواست هر طور شده کمکم کنه که چاپ کنم و این مسیر برام باز شه و اون روز که توی حیاط بودم هم باز تاکید کرد و بارها و بارها در تماس های بعدیمون هم و آخرین بار هم توی روز تولدش دهم اردیبهشت... علی ازم یکی از نقاشیامو خواست و من گفتم با افتخار تقدیمش می کنم. چند سال پیش نیم سال ِ سرد...ادامه مطلب
ما را در سایت نیم سال ِ سرد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sahraaee بازدید : 26 تاريخ : دوشنبه 16 مرداد 1402 ساعت: 15:50

بـاـرـوـن اـوـمـد و یـاـدت افتادیمیاد (تو) هایی که از مایید گرچه دیگر به زـنـدـگـی، به آـزـاـدـی، به طبیعت و عشق و آرامش نزدیک ترید؛ بنابراین زـوـرتـون بیشتر از همه ست.شما که مبسوط و متکثر شده اید این دفعه با شما که در همه ی ما زنده اید اونجوری پیش نمی ره که اون ها خواستن.یادمون دادین. ممنونمبه تاریخ چـهـلـمـیـن روز توسلمان به خدایی که کـمـان های رـنـگـیـن را با آفتاب های پس از بارون تقدیممون کرد. نیم سال ِ سرد...ادامه مطلب
ما را در سایت نیم سال ِ سرد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sahraaee بازدید : 81 تاريخ : دوشنبه 10 بهمن 1401 ساعت: 2:44

آمده ام که برای خودم ماراتونی برپا کنم. ماراتونی برای رساندن خبری به خودم در یک ضرب العجل. نیم سال ِ سرد...
ما را در سایت نیم سال ِ سرد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sahraaee بازدید : 62 تاريخ : دوشنبه 10 بهمن 1401 ساعت: 2:44

از عهده یک لحظه براومدن، یعنی از عهده یک عمر بر اومدن. اینو با هر پوک، توی لحظه های تاریکی که ادای زنده ها رو درمیاری تکرار کن. نمی دونم زنده موندن و زندگی کردن ارزشش برای چیه. چون وقتی نیستی چه اهمیتی داره فراموش بشی یا نه، دوستت بدارن یا نه و یا تاثیری ازت مونده باشه یا نه. اما راستش به نظرم مهمه که برای زندگی کردن، زندگی کنی. برای من مهمن همه اونایی که برای رسیدن به یه هدف جمعی، جلو رفتن...

نیم سال ِ سرد...
ما را در سایت نیم سال ِ سرد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sahraaee بازدید : 40 تاريخ : دوشنبه 10 بهمن 1401 ساعت: 2:44

فقط پنج ماه از رفتن خاله معصوم گذشته بود که خاله مهوش هم از دنیا رفت. من سوگوارم و هر چه بگویم حالم خوب است اما باز علاقه ای به جمعیت یا خرید کردن یا دید و بازدید و ... ندارم دلم تنهایی می خواهد. شاید حقیقت را بشود اینطور در عبارات و جملات گنجاند که:" من حالم خوب است اما در موقعیت فعلی سوگوار بودن اجتناب ناپذیر است."خاله مهوش را خیلی دوست داشتم و همچنان دارم. خاله معصوم را هم عاشق بودم. اما خاله مهوش رفاقتش با من جنس یک تعامل دوستانه بود شبیه خاله و خواهر زاده نبود برای همین درد از دست دادنش مثل یک سنگینی روی دلم است خاله معصوم داغ بود یک داغ بزرگ. حالا کدام بدتر است نمی دانم هر دو تقریبا جانفرسایند اما من قطعا در مواجهه با چنین اتفاقاتی آن هم پشت هم، بزرگ می شوم و رشد می کنم و این یعنی دارم برای خودم و زندگی ِ خودم و انچه من در آن دخالت به سزایی دارم آماده می شوم. منظورم مستقیما نوشتن داستان هایم است و البته نقاشی و شعر و فیلم و به طور کل هنر. من در این مسیر ساخته تر و مربوط تر می شوم.می دانی روزها سرشار از اطالاعات بی ربط اما متصل به هم هستند. اولین دندان شیری نفس افتاد همان روز سنگ قبر خاله آماده شد همان روز من کتابی که می خواندم را تمام کردم. این اتفاق ها را بولد شده دیدم اما می توانیم به درجه شوری غذای ظهر و صدای تلویزیون در شب و اینکه کدام اخبار گو از کدام شبکه چه خبر هایی را می گوید و یا نوع آب و هوای آن روز و تعداد پشه های آن شب و هزاران مورد دیگر اشاره کرد که در عین پیوستگی هیچ ارتباطی با هم ندارند.جنوب ایران تشنه است. در المپیک دو زن ایرانی با هم مبارزه می کنند. شمال ایران کشتار کرونا راه افتاده. تلویزیون این ور همچنان دروغ می گوید. تلویزیون آن ور همچ نیم سال ِ سرد...ادامه مطلب
ما را در سایت نیم سال ِ سرد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sahraaee بازدید : 58 تاريخ : شنبه 25 تير 1401 ساعت: 14:21

شب آشیونِ شبزده

چکاوک شکسته پر

رسیده ام به ناکجا

مرا به خانه ام ببر

کسی به فکر عشق نیست

کسی به فکر عاقبت

از این "چرا مردگی"

از این بلا سوختن

از این پرنده کشتن و 

از این "قفس فروختن"

چگونه گریه سر دهم

که یار غمگسار نیست

مرا به خانه ام ببر

که شهر، شهرِ یار نیست

خوندنش با داریوشه حس کردنش با من

نیم سال ِ سرد...
ما را در سایت نیم سال ِ سرد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sahraaee بازدید : 72 تاريخ : شنبه 25 تير 1401 ساعت: 14:21